سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایوون رویا


دختر کوچولو 2 تا سیب تو هر دو دستش داشت.

همون موقع مادرش وارد اطاق شد.

چشمش به دو تا دست دخترش افتاد.
 

و بهش گفت : ” یکی از سیباتو به من میدی ؟”

دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به هر دو سیب .

کمی فکر کرد و ناگهان یه گاز به هر دو سیب زد !

لبخند روی لبای مادرش خشک شد !

چهره ی مادر داد میزد که چقدر از دخترش نا امید شده…

امّا ؛ دخترک لحظه‌ای بعد

یکی از سیب‌های گاز زده رو به طرف مادرش گرفت

و گفت : ” مامان جوون بیا اینو بخور ،

چون این سیب شیرین‌ تره ! ”

مادر خشکش زد !

چه اندیشه‌ایی به ذهنش راه داده بود

و دخترکش در چه اندیشه ایی بود !

هر قدر با تجربه باشیم ،

در هر مقامی هم که باشیم ،

هر قدر هم خودمونو دانشمند بدونیم ،

قضاوت رو باید کمی به تأخیر بندازیم

و بذاریم طرف مقابل فرصتی برای توضیح داشته باشه.......


دوشنبه 94/4/1 | 4:31 عصر | مائده | نظر
Shik Them