ایوون رویا
ایـن مـن
مـن را اخـر میکشـد !
اکثـر ادمهـا مـرده انـد
در سنیـن متفـاوت
قبـول دارم که خـاکسپارى شان
سالهـا بعـد انجـام میشـود
مـرگ روحـى حالتـى از کمـاست شایـد هم بـدتـر
میبینیـم ُ نمیبینیـم
میشنـویـم ُ نمیشنـویـم
پــــر از تضـاد و ابهـامـیم
سـرگـردون دنبـال راه فـراریـم
که فـرار کنیـم از ادمهـاى به ظاهـر زنـده
از سـوال هاى پیچیـده و جـواب هاى پیچیـده تـر !
مـرده ایـم و بـراى فـرار
مـدام لبخنـد هاى زشت مصنـوعـى میزنیـم
سکـوت میکنیـم
عمیـق تـر فکـر میکنیـم
رویـاهاى بـى ریشـه مى بافیـم
تظاهـر میکنیـم حـالمان خـوب است
و همه چیـز را فـراموش کـرده ایـم
گویـا حـافظه را به بـاد سپـرده ایـم !
نمیتـوانـم بگـویم ایـن مـرگ موقـت چـقـدر طـول میکشـد
گاهـى چنـد روز
گاهـى چنـد مـاه
گاهـى حتـى چنـد سـال
فقـط میتـوانـم به شمـا قـول دهـم
همـه ى ادمهـایک باراین مـرگ را تجـربه کـرده انـد
بـرخـى از ادمهـاهم شاید بـارهـا ..