ایوون رویا
تنها نشسته ام …….
اما تنها نیستم………
خدایا!یادت امان تنهایی نمیدهد!
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند ..
معنی کور شدن را گره ها میفهمند ..
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین ..
قصه ی تلخ مرا سر سر ه ها میفهمند .
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن ..
چشمها بیشتر از پنجره ها میفهمند ..
خدا خواست که یک عمر نبیند…
یعقوب..
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد…
جنگل …
فقط سوختنی نیست …
خوردنی هم هست …
من یک جنگل چوب سادگی ام را خورده ام …
ادب خویش را هیچ گاه فرو مگذار…
با وجود آنکه مورد ریشخند باشی…
چه بر سر ما آمد..؟
که «سلام»سادهترین واژه میان آدمها…
برایمان تبدیل به دشوارترین واژه شد…
چنان که برای بیانش..
باید به دنبال بهانه بگردیم…
این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ؛
عجب دنیایی شده..
کوچه ها را بلد شدم.. مغازه ها را..
و رنگ چراغ قرمزها.. حتی جدول ضرب را..
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم..!!
اما گاهی میان آدم ها گم میشوم..
آدم ها را بلد نیستم هنوز.