ایوون رویا
خدا همانی است که ما میخواهیم ، کاش ما هم همانی بودیم که خدا میخواست . . .
دیـــروز ، همیـــن حوالـــی
زلـــزله ای آمــد…
حـالا همـه حـالـم را می پـرسند !!!
بـی خـبـر از اینـکـه ” مــن”
بـه ایـن لـرزیـدنـهـا
سالهـاسـت کـه عـادت کـرده ام…
بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـم
و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــم…
امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “
میخواهم راحت باشم…
بی جسارت و بی خجالت..
در جواب چه خبرها؟
چشمانم را ببندم و بگویم..
ناخوشی…………..
خـــدایـا…
از این به بعد به مخلوقاتت
یک مترجم ضمیمه کن
اینجا هیچ کس
هیـچ کـس را نمـی فهمد . .
آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . .
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
سلامتیه اون پسری که . . .
10 سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
20 سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
30 سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .
همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود !
شاید آن روز که برگشتی خسته باشی ...
لبخندبزن
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند
گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد . . .
گاهی تنهایی
آواز غمگین پرنده ایست
که هر روز جفتش را میخواند
و نمیداند که
آخرین بازمانده از نسل خویش است...!!!
می گویند : شاد بنویس ... نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...!!