سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایوون رویا

071ccywy28g0p6enpoh.jpg

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!






 


یکشنبه 91/8/7 | 1:46 عصر | مائده | نظر

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید


یکشنبه 91/8/7 | 1:39 عصر | مائده | نظر

 

خش خش برگها
عبور آب

چند پرنده ی کوچک
و رفت و آمد چند عابر
این همه دنـ ـیای آن نیمـ ـکت  بود

گاهی کسی رویش می نشست
یک عابر شاد که با کودکش می خندید
یا آن پیرمرد تنها که با حسـ ـرت آه می کشید
گاهی تکیه گاه چند جوان پرشور
یا جاده ای برای ماشین های چند کودک
چه دنیای زیبایی داشت این نیمکت
آرام برخواستم
با خودم  گفتم:
کاش دنیای من هم
اندکی شبیه به دنیای این نیمکت می شد
کـ ـاش ..


یکشنبه 91/7/30 | 11:19 صبح | مائده | نظر

 

تلنگرکوچکی است " باران "

وقتی فراموش میکنیم آسمان کجاست!


یکشنبه 91/7/30 | 11:4 صبح | مائده | نظر

z8hjxtuw01tstcojeiqt.jpg

این روزها


اگر خون هم گریه کنی



عمق همدردی دیگران با تو


یک کلمه است :


" آخـــــــی "


چهارشنبه 91/7/26 | 10:8 صبح | مائده | نظر


 

به من می گفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم... باورم

نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر... سال هاست در

تنهایی پژمرده ام... کاش امتحانش نمی کردم...




دوشنبه 91/7/24 | 10:25 صبح | مائده | نظر
اسمـش “تقصیـر” است !

حالا تو هـی بگـو “تقدیــر” و خودت را آرام کـن …

یکشنبه 91/7/23 | 12:19 عصر | مائده | نظر
دوستش دارم ...
بزرگیش را ... سکوتش را ... عظمتش را ...
اُبهتش را ... تنهاییش را ...
حکمتش را ... صبرش را ... و ... و ...
بودنش عادتیست ، مثل نفس کشیدن !
خدا را میگویم

یکشنبه 91/7/23 | 12:15 عصر | مائده | نظر

دلت که گرفته باشد ترانه که هیچ باصدای دستفروش دوره گرد هم گریه میکنی.


یکشنبه 91/7/23 | 12:11 عصر | مائده | نظر
 
 
به حرمـــــت نان و نمکی که با هم خوردیم
نــــــــان را تو ببر
که راهـــــــــت بلند است و طاقتــــــــــت کوتاه
نمــــــــــک را بگذار برای من
می خواهم این زخم همیشــــــــــه تازه بمانـــــــد

پنج شنبه 91/7/20 | 10:22 صبح | مائده | نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
Shik Them