سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایوون رویا

تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دستِ احتــــیاج به سمت ِتــــو که هیـــچ
به سمت ِ خودم هم دراز نخواهم کرد...
شایـــد کــه تنهایی هایم

از تنهایی دق کنــــد..!!!

 

 

 

 


شنبه 91/7/1 | 7:59 صبح | مائده | نظر
 
گاهی
 فکر می کنم عاشـــــــــــق راباالـــــــف بایــــد نوشـــــــت
تا که معلوم شــــــــــــود سرش همیشه کلـاه میــرود

جمعه 91/6/31 | 9:49 صبح | مائده | نظر

گنجشک میخندید,,به اینکه چرا هرروز بدون پولی برایش دانه میپاشم..

و من میگریستم برای اینکه حتی او هم محبت من را از سادگی ام میپنداشت......


سه شنبه 91/6/28 | 7:16 عصر | مائده | نظر
فراموش کردنت

برایم مثل آب خوردن بود

از همان آبهایی که می پرد

توی گلو وسالها سرفه میکنیم


سه شنبه 91/6/28 | 7:9 عصر | مائده | نظر
تنهایی
 
گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود.
گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گیرد ...
گاهی با یک کلمه ،یک انسان نابود می شود .
 گاهی با یک بی مهری ،دلی می شکند ....
مراقب بعضی یک ها باشیم....!!!
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند...

یکشنبه 91/6/26 | 6:47 عصر | مائده | نظر


دیگر چه فرق می*کند؟

باشی یا نباشی...!

من "هر روز" با "تــــــــــو" زندگی می*کنم....!


یکشنبه 91/6/26 | 5:20 عصر | مائده | نظر

عاشق

بچه که بودیم بستنی مون رو که گاز می زدند قیامت به پا می کردیم!




چه بیهوده بزرگ شدیم! روحمان را گاز می زنند و می خندیم ...


شنبه 91/6/25 | 6:13 عصر | مائده | نظر

میخواهم برگردم به روزهای کودکی ان زمان هاکه

پدرتنها قهرمان بود!!!

عشق تنهادراغوش مادرخلاصه میشد....

بالاترین نقطه ی زمین شانه های پدربود

بدترین دشمنانم خواهروبرادرهای خودم بودند.

تنهادردم زانوهای زخمی ام بودند...

تنهاچیزی که میشکست اسباب بازیهایم بود

ومعنای خداحافظ تافردا بود!!!!!!!!!!!!


شنبه 91/6/25 | 5:53 عصر | مائده | نظر

 


من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینم
که دیواری ماراازهم بگیرد
.
.
.
بیالی لی بازی کنیم
که در هررفتنی دوباره برگردیم


شنبه 91/6/25 | 5:49 عصر | مائده | نظر


خدایا! دست پر آمده ام دستی پراز گناه چشمی پراز امید.

بمانم یا برگردم؟!؟

 


شنبه 91/6/25 | 11:44 صبح | مائده | نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
Shik Them